Monday, November 30, 2009

همه طلبکاریم




تازگی ها بیشترمون طلبکارانه به خدا میگیم این بلا رو سرمون اوردی ...اون بلا رو سرمون اوردی

انگار هیچوقت نمی خوایم مسئولیت مشکلاتمون رو به عهده بگیریم
به دنبال مقصر تا کی میخوایم بگردیم

بین جبر و اختیار نکنه راحت تره به جبر معتقد باشیم که کاسه کوزه ها رو سر یک کس دیگه شکسته شه
  
واقعاً وقتی میشنوم یکی میگه ببین خدا چه بلایی سرم اورده و نگاه نمی کنه که چرا این بلا سر اون اومده؟

و چی کار کرده که نتیجه اش این شده تعجب میکنم

آخ خدا جون چقدر صبوری که این موجود طلبکار رو تحمل میکنی

Wednesday, November 18, 2009

روزی دیگر


دیروز بدجوری دلم گرفته بود
اما امروز یه روز دیگست
اما امروز به پرتو زیبای آفتاب روی برفهای تازه باریده روی کوهها که نگاه میکردم
فکر کردم چقدر خوبه
که بتونم
زود ناراحتی ها رو کنار بزارم و دل  رو مثل برف سفید نگه دارم
دارم تمرین میکنم
از پارسال سعی کردم طول مدت دلخوریم رو کوتاه کنم
نمی دونم ولی حس میکنم موفق بودم
دل همتون به پاکیه برف
به  گرمای خورشید باشه

آخ یه ذره غر زدن هم کمک میکنه به سبک شدن هاp.s.

Tuesday, November 17, 2009

دلم گرفته




چقدر آسون دل میشکنیم
اونقدر آسون که صدای شکستنشم نمی شنویم
غافل از این که این دل چینی هست که هر چی بندش بزنی فایده نداره
وترکا روش دیده می شه
وقتی میشه دیگران رو شاد کرد این چه هنریه که ما داریم؟
دارم نصیحت میکنم؟
اگه آدم چیزی به ذهنش برسه و از دوستاش صمیمانه بخواد نصیحته؟
نصیحت مال کسیه که مطمئنه
وقتی کسی سوال میکنه یعنی مطمئن نیست و دوست داره نظر دوستاش رو بدونه
................
دوستی نوشته بود یاد 360 بخیر
اره جداً یادش بخیر اونجا آدما  همدیگر رو راحت تر درک میکردن
دنبال دلیل
منطق و هزاردنگ و فنگ دیگه نبودن
.........................
 یادش به خیر

Wednesday, November 4, 2009

باران

دیشب بارون اومد
بارونی که خیلی ها رو شاد کرد
خیلی ها رو یاد خاطرات گذشته شون انداخت
و خیلی ها رو یاد غم هاشون
خیلی ها یادشون اومد پارسال با کی زیر بارون قدم زدن وامسال حتی وقت نکردن حال شو بپرسن
خیلی ها از پشت پنجره بارون رو نگاه کردن و آهی کشیدن و به بیمار تو بستریشون نگاه کردن و تو دلشون آرزو کردن که کاش عزیزم پاشه تا زیر بارون باز هم خاطره های خوش داشته باشیم
خیلی ها اصلاً وقت نکردن ببینن بارون میاد اونقدر سرشون تو حساب کتاب بود که اصلاً براشون فرقی نمی کرد
خیلی ها از پشت میلهای زندون بارون رو میدیدن
خیلی ها اصلاً اجازه نداشتن حتی صدای بارونو بشنون
خیلی ها نگران ریختن سقف خونهاشون بودن
خیلی ها نگران اینکه آیا میتونن کرایه خونه شون رو بموقع بدن بودن که نکنه تو همچین هوایی صاحبخونه اساسشون رو بیرون پرت کنه
خیلی ها اینقدر تو خماری بودن که از این که بساتشون با این بارون نمناک شده فحش نثار بارون و زمون کردن
خیلی ها از اینکه مسافرتشون سخت میشه و شاید سگشون سرما بخوره ناراحت بودن
خیلی ها از اینکه مصاحبه کارشون بخاطر کت خیس شدشون حس منفی به مسئول استخدام بده دمق بودن
خیلی ها نگران اینکه فالهای خیس خوردشون رو چطور مردم میخرن بودن
خلاصه یکی خوشحال بود یکی ناراحت و یکی بی تفاوت
نمی دونم شما تو چه وضعیتی بودی
اما من شکر کردم
که بارون میاد
ودل خیلی ها شاد میشه
و آرزو کردم اونایی که تو این بارون غمگین میشن خدا مشکلشون رو هر چی زودتر حل کنه
که همه از قدم زدن زیر بارون لذت ببریم
که همه دلمون شاد باشه